۱۳۸۱ شهریور ۴, دوشنبه

كاريكلماتور

ــ لحظات گذران عمر مجهول تاريخ فوت را تا واپسين دم به هم پاس مي دهند .
ــ وصيت كردم گلي را كه بر مزارم مي رويد در فصل زمستان در گلخانه بگذارند .
ــ هر لحظه بيشتر در باتلاق عمر گذشته ام فرو مي روم.
ــ قرون گذشته لبريز از عمرهاي سپري شده است .
ــ خورشيد در حاصل جمع روزها محبوس است .
ــ نجار تازه كار با چوب خاك اره مي سازد .
پرويز شاپور

هیچ نظری موجود نیست: