سالي كه گل آقا رفت
محمد قوچاني
كيومرث صابري فومني را در افطاري همشهري ديدم. ماه رمضان ۸۱. در جلسه وزير و وكيل بسيار بود اما تنها كسي كه احساس كردم بايد در برابرش تمام قد بلند شوم و خودم را معرفي كنم و گونه اش را ببوسم، گل آقا بود. او هم شايد در گوشه اي از ذهنش بدش نمي آمد كه مرا ببيند. همين را هم گفت و افزود چه خوب كردي كه خودت را معرفي كردي. نقطه اشتراكم با او، شمالي بودن و اينكه پدرم شناسنامه اي صادره از فومن دارد هم بر حسن اتفاق افزود. ديدار اول به دعوتي منجر شد. من كه مدت ها به دنبال ديدار با گل آقا بودم و پس از تعطيل خودخواسته مجله اش هم به تحريريه سفارش گفت وگو با او را داده بودم از اين فرصت استفاده كردم و خبرنگار روزنامه را هم به اين ديدار دعوت كردم آماده گفت وگو نبود ولي نخواست دست رد به سينه همشهري بزند. گفت ضبط را روشن كن اما انتشار مصاحبه را بگذار براي وقت ديگر. هنوز فرصت هست. گزارشي كه مي خوانيد گرچه دربر گيرنده متن آن مصاحبه نيست اما از آن وام گرفته است. ما مدعي نيستيم كه در ميان اين همه درخواست، گل آقا دعوت ما را اجابت كرده است يا آنكه توانسته ايم راز تعطيل خودخواسته گل آقا را بازگو كنيم. اما فكر مي كنيم كه پرونده سال ۸۱ را نمي توان بست بدون آنكه از گل آقا يادي كرد: سالي كه گل آقا رفت.
۱۳۸۲ فروردین ۳۱, یکشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر