جواد عليزاده تنها شواليه كاريكاتور ايران
زماني كه هنوز - مثل اين روزها- نمايشگاههاي بين المللي كاريكاتور به تسخير ايرانيان در نيامده بود, سه نام ايراني در جهان مي درخشيد: اردشير محصص, كامبيز درم بخش و جواد عليزاده. جواد عليزاده كه فعاليتهاي خود را در مجله كاريكاتور به مديريت محسن دولو (كاريكاتوريست پر آوازه سالهاي دور) آغاز كرده بود, در جريان انقلاب اسلامي ايران با صفوف مردم همراه شد و آثار پر مغز, شور آفرين, آزاديخواهانه و استقلال طلبانه او كه در روزنامه كيهان چاپ مي شد, در دل مردم انقلابي جا پيدا كرد و نام جواد عليزاده پر آوازه شد. او پس از انقلاب به دليل گرايشات ملي گرايانه طرد شد(!) و طي اين سالها با سختي تمام, چراغ كاريکاتور ايران را روشن و نام ايران را در نمايشگاهها و نشريات جهاني مطرح مي كرد. او در سال 1369 موفق به انتشار مجله طنز و كاريكاتور شد كه انتشار آن تا امروز و اين ساعت ادامه دارد! (چون در ايران حيات نشريات, ساعتي است!). عليزاده در سال 1990 موفق به دريافت نشان و عنوان شواليه كاريكاتور از نمايشگاه آنگلت فرانسه شد كه يكي از مهمترين نمايشگاههاي كاريكاتور در جهان مي باشد. او تقريبا در تمام نمايشگاههاي مهم دنيا شركت كرده و عناويني به دست آورده است. بخشي از افتخارات او دريافت نخل نقره اي از جشنواره بورديگراي ايتاليا, ... مي باشد.
جواد عليزاده در سراسر جهان كاريكاتور, يك هنرمند شناخته شده است هاشورهاي منحصر به فردش كاريكاتور هاي او را حتي بدون امضا مشخص مي كند. گر چه نوع رنگ آميزي او نيز كاملا قابل تمييز است. عليزاده از معدود كاريكاتوريستهايي است كه در آثارش منبع نور تعبيه و تاثير اين منبع بر اجزاي درون كادر اعمال شده است. گرچه سبك تعدادي از شاگردانش بسيار به سبك خود او شبيه است, ولي فضا سازي ها, هاشورها, رنگ آميزي ها, كاراكترها و از همه مهمتر سوژه هاي عليزاده كاملا منحصر به فرد و متمايز است گرچه اين حرف منكر ارزشهاي شاگردان او نمي شود .
در واقع ويژگي مهم آثار عليزاده انديشمندانه بودن آنهاست. با ديدن آثار او به راحتي مي توان به درون او راه يافت. پرتره هايي كه مي كشد اغلب شخصيتهاي مورد علاقه اوست. كساني هستند كه خلوت او را پر مي كنند. با ديدن پرتره هاي فلليني و جوليتا مي توان به علاقه عليزاده به ايندو و فيلمهايشان پي برد. مي توان دريافت چقدر فيلم جاده را دوست دارد. يا با ديدن پرتره باب مارلي و جان لنون مي توان حدس زد, او ساعتها در خلوت خود به موسيقي ايندو و ديگران گوش فرا داده است. شايد برايمان جالب باشد كه تصور كنيم او در اين لحظات به چه مي انديشيده است. مي توانم حدس بزنم او ضمن شنيدن اين موسيقي و در حاليكه سيگاري مي كشد, به چيستي زندگي و مرگ فكر مي كند. مرگ شايد يكي از مهمترين موضوعاتي باشد كه عليزاده با قدرت تمام به آن پرداخته است و يا سوال ديگر اينكه سرنوشت انسان چه مي شود؟ ابهام در چرايي به دنيا آمدن انسان, ابهام در جريان زندگي, سردر گم بودن و نيز تنهايي انسانها در زندگي (با نگاهي به آثار او مي بينيم اكثر آدمهاي او به طرز غريبي تنهايند!), ناكاميهاي زندگي و پوچي آن و در نهايت مرگ, مرگي كه پر از سوال, ابهام و ترديد است, همه و همه دستمايه بسياري از آثار او هستند. در عين حال آثار او ابدا پوچ گرا و نوميد كننده نيستند. عشق او به مبارزه براي آزادي و استقلال با پرتره هاي ماندلا و چه گوارا پديدار است. همچنانكه آلبر كامو و صادق هدايت نيز بخشي از دغدغه هاي او را تشكيل مي دهند .
دنيايي كه در كاريكاتورها و پرتره هاي جواد عليزاده مي بينيم, برخاسته از دنياي دروني خود اوست. دنيايي كه او با ساعتها و سالها فكر كردن و انديشيدن ساخته است و ما را نيز به انديشيدن درباره مفهوم زندگي و مرگ و چگونه زيستن و شايد چگونه مردن! فرا مي خواند .
:و البته شايد بتوان به دغدغه هاي او –كه يك هوادار دكتر شريعتي بوده است- چنين پاسخ داد كه
...خدايا چگونه زيستن را به من بياموز, چگونه مردن را خود فرا خواهم گرفت
و آرزوي من اين است كه شايد اشتباه كودكانه من را به بزرگي خود ببخشد ....
اشتباهي كودكانه از شهريار كه فكر مي كرد 7 ساله شده و مي تواند در محضر استاد عليزاده باشد ...
منبع : هيچستان
۱۳۸۱ تیر ۲۵, سهشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱ نظر:
سلام، من نویسنده مطلب فوق هستم، خیلی سال پیش نوشتمش و خیرا برای انتشار در مجله خط خطی دنبالش میگشتم، هرچی هاردهای قدیمیم و خود سایت هیچستان رو چک کردم، چیزی پیدا نکردم، در نومیدی سیرچ کردم و دیدم نوشتهم اینجاست! ممنون برای بازنشر آن!
ارسال یک نظر