خنده و نسبيت فرهنگي ........................................... شماره 5
حتي مسئله خوراك و سبك تغذيه نيز مي تواند سهم بزرگي در ايجاد تفاوتهاي فرهنگي داشته باشد . چندي پيش يك كتاب لطيفه به دستم رسيد در صفحه اول نوشته شده بود : لطيفه هاي شيرين ما را مي توانيد به جاي قند با چاي خود ميل كنيد .
شما همين كتاب را به قطب شمال ببريد و فقط صفحه اول آنرا ترجمه كنيد طرف مسلما” چيزي نخواهد فهميد . زيرا قطب نشينان هيچوقت قند مصرف نمي كنند آنها پوست وال را خشك مي كنند و به جاي قند با چاي ميل مي كنند اصلا” با قند بيگانه اند ؟ شما قند را ، ترجمه هم كه بكنيد باز متوجه نخواهند شد ، حتي اگر قند به آنها نشان دهيد باز هم احساس بيگانگي خواهند كرد .
پس تا اينجا ، بسياري از لطيفه ها و نكاتي كه بر محور تغذيه مي چرخند و تشبيهات خود را بر اساس مواد ‹‹ خوراكي و يا مصرفي ›› عنوان مي كنند ، از اين رده ، خارج مي شوند و نبايد از ديگران اين انتظار را داشت كه همان واكنش مطلوب را ارائه دهند .
همچنين لطيفه هايي كه بر محور غيرت ‹‹ سكس ›› مي چرخند و در شرق بسيار خريدار دارند ،در خيلي نقاط دنيا ،با واكنشي منفي روبرويند .
زنان اسكيمو كه داراي روابطي نسبتا” آزاد با مردان قبايل خويشند ، نكات و اشارات اينگونه لطائف را در نمي يابند و البته هيچكس در اين ميانه مقصر نيست ، فرهنگ نوعي باور است و باور همان چيزي است كه ما را به نسبيت فرهنگي ،رهنمون مي سازد . در اين نسبيت هر كس بسته به باور خود ،‹‹ چيزي ›› را باور مي كند و در نتيجه مي پذيرد .
و در نهايت همين پذيرش و عدم پذيرش است كه ما را وادار به واكنشي بد يا خوب مي سازد . هرچند بدي يا خوبي باز هم نسبي اند . ادامه دارد .........
.
۱۳۸۱ خرداد ۲۸, سهشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر