۱۳۸۱ خرداد ۱۱, شنبه

كاريكلماتور

ــ نجاري رو دوس دارم كه از ميز و صندلي چوبي درخت بسازه .
ــ هر درخت پير ميتونه يه صندلي جوون باشه .
ــ فرياد خورشيد در دل شب به نجواي ستارگان تبديل ميشه .
ــ سكوت فقط از خودش حرف شنوي داره .
ــ شب رو به اندازه خواب و روز را به اندازه بيداري دوس دارم .
ــ حاصل جمع شبها هم نمي تونه دامن خورشيد و لكه دار كنه .
ــ لحظه حال مرز بين گذشته و آيندس .
ــ پرنده تيرخورده و مرگ در آغوش هم جون دادن .
ــ عمر هزينه سفر زندگي رو ميده .
ــ مرگ در واپسين دم حيات متولد ميشه .
ــ مرگ و زندگي با هم گورستان و آباد ميكنن .
ــ گل پاييزي بر مزار بهار پرپر ميشه .
ــ وقتي بين پاهام اختلاف پيش بياد سر دو راهي ميمونم .
ــ خدا نكنه پاهام با هم دعواشون بشه .
شرمنده اگه بينمك بود ، ديروز رفتم پيش متخصص بينمكي گفت اميدي نيست .
”جفنگ”




هیچ نظری موجود نیست: