۱۳۸۱ خرداد ۶, دوشنبه

كاريكلماتور

ــ هميشه بوی عطر به دستی که گلی به شما هديه ميکند مي ماند .
ــ از پنجره زندان دو نفر خارج زندان را می نگريستند , يکی گل و لای ديد و ديگری ستارگان فروزان !!
ــ از اينکه کفش نداشت نگران بود , تا اينکه مردی را در خيابان ديد که پا نداشت .
ــ ما مورچه هايی هستيم که بايد بار سرنوشت را با خود حمل کنيم .
ــ جاده های هموار هميشه بهترين راه نيستند .
”شيندخت”



.

هیچ نظری موجود نیست: