ابرها ، را بايد ديد
دوستي آمده بود من نبودم ،
آمده بود تا بگويد ابرها را ببين ،
او از روي ابرها آمده بود ،
او خود از روي ابرها آمده بود ،
پرواز كنان ، پرواز كنان
ياد داشتش روي ميزم بود
شاخه گلش هم كنارش :
عباس جان ، دوست عزيزم سلام ،
خدمت رسيدم . براي تجديد ديدار و قوت قلب
حضور نداشتيد ،
همه چيز در گذر است و رفتني به جز دوست داشتن .
خوشحالم كه در محل كارشما پنجره ، رو به ابرها است و شما مي توانيد ابرها را ببينيد ..........
‹‹محمد كيان مهر››
.
۱۳۸۱ خرداد ۱, چهارشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر