۱۳۸۲ فروردین ۳۰, شنبه

كاريكلماتور

ــ آشپز ناشي با چشيدن دست پختش از ترس صاحبخانه پا به فرار مي گذارد .
ــ در بن بستي گرفتار آمده ام كه راه بازگشت هم ندارم .
ــ ماهي و آب به يك اندازه از تشنگي هراس دارند .
ــ ماهي جسد آب را با جان كندن به دوش مي كشد .
ــ به خاطر لبخند پس از گريستن اشك مي ريزم .
ــ وقتي نيستي چشم ديدن نگاهم را ندارم .
پرويز شاپور

هیچ نظری موجود نیست: