۱۳۸۲ اردیبهشت ۱۰, چهارشنبه

كاريكلماتور

ــ گربه بهداشتي بعد از گرفتن موش ، بدقت دنبال تاريخ مصرفش مي گردد .
ــ براي خون گريه كردن بر مشكلات ، چشمم را به قلبم پيوند مي زنم .
ــ زندگي درياست و مرگ ساحل ، هيچ دريايي هم بدون ساحل نيست .
ــ موقع نفس كشيدن ، ريه ام جلوي بيني ام دستمال مي گيرد .
ــ در هواي باراني ناودان ها آواز دسته جمعي مي خوانند .
ــ جايي كه پاي عشق در ميان باشد ، پاي عقل مي لنگد .
ــ تا چشمم به عزرائيل افتاد ،‌خودم را به مردن زدم .
ــ ساعتم تا پيژامه نپوشيد ، نمي خوابد .

هیچ نظری موجود نیست: