يه عباس بود، يه عباس!
كاريكاتور علي ديواندري
روزنامه اعتماد
به اين فكر نكنيد كه ما اگر جاي «عباس» بوديم تا حالا هزاران صغير و كبير را لو داده بوديم. به اين هم فكر نكنيد كه او يك فداكار حزبي است يا يك متهم بالفطره! به اين فكر كنيد كه خرزهره مروت ندارد، دوست و دشمن نمي شناسد، ترك و فارس و راست و چپ هم حاليش نيست!
با صداي بيصدا (معمولا بعد از يك مدت انفرادي صداي آدم اينطوري ميشود( مث يه كوه بلند، مث يه خواب كوتاه )مدت دادگاه منظور نظر است( يه عباس بود، يه عباس * * * با دستهاي فقير )يكي از موارد اتهامي اين بود كه گويا فقير نبوده( با چشمهاي محروم، با پاهاي خسته )ايضا از عوارض زندان است( يه عباس بود، يه عباس * * * روز، با ماشين سياه )در نسخههاي قديمي «شب با تابوت سياه» بوده اما گويا در اين مورد، در روز و با ماشين سياه براي جلب آمده بودند( نشست توي خونهش )ماشين در چشم كه نمينشيند به همين دليل چشاش به خونهش تغيير كرد( خاموش شد ستاره، افتاد روي خاك )يعني گرفتن بردنش ديگه( * * * سايهش هم نميموند )در زندان علاوه بر سايه، چيزهاي ديگري هم براي آدم نميماند!( هرگز پشت سرش )به طريق اولي بايد متن شعر از پشت سر، تغيير يابد( غمگين بود و خسته )از بس ميخواست جبران كند( تنهاي تنها )در انفرادي معمولا اينطوري است!
۱۳۸۱ دی ۱۴, شنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر