۱۳۸۱ آبان ۲۲, چهارشنبه

تقديم با عشق براي گل آقا
سيد ابراهيم نبوي

خبر بد زود مي رسد. اين را بارها از زبان هاي مختلف شنيده بودم و تجربه اش كرده بودم جواد زنگ زد; برادرم. گفت كه صابري كاري با تو دارد. معمولا صابري كاري با كسي ندارد و با من نيز هرازگاهاي تلفني اگرنزنم ، زنگي مي زند و مي گويد: پسرجان ! تو چرا نمي آي اينجا ما تو را ببينيم ؟ و معمولا هم پس از اين جمله ملاقاتي است و ديداري به سياق همه اين سالها گذشته است و همواره نيز خوش ; جواد كه زنگ زد، صابري گفت كار لازمي دارد. رفتم. حال و احوالي كرديم و مطابق معمول با آن آيفون كذايي تلفن كسي را احضار كرد و گفت : سرمقاله را بياور. بانويي آمد و سرمقاله را آورد. آن را داد كه من بخوانم . شروع به خواندن كردم ; اما اين بار در سرمقاله نه از غضنفر خبري بود و نه از شاغلام و نه از ممصادق ; اين بار حتي گل آقا هم در سرمقاله نبود، فقط صابري بود. رسيدم به آن جمله : از هفته آينده گل آقا منتشر نخواهد شد. ادامه ....

هیچ نظری موجود نیست: