گفتگوي چهارم ؛ اردشير رستمي

ــ فكر مي كنم تو را اولين بار در يكي از سالگردهاي انتشار مجله طنز و كاريكاتور جلوي يك چلو كبابي ديدم ، من با داوود شهيدي بودم و تو داشتي عابري را نصيحت مي كردي ، در اين سالها شخصيتت خيلي تغيير نكرده است اما طرحايت به همراه ظاهرت بسيار عوض شده اند .حس زيبايي شناسي ضعيفي داشتي كه هم در كارهايت نمود داشت و هم در سر و وضع آشفته و ناهمگونت اما از مقطع انتشار رئزنامه جامعه تحولي در طرحها و شكل و شمايلت روي داد و توانستي با موفقيت از يك مرحله هم عبور كني . مرحله اي كه يك كاريكاتوريست معمولي و با كارهاي پيش پا افتاده مي تواند تا ابد در آن بماند . اين گذار براي من مهم است و اينكه چطور آدمها مي توانند خرده استعدادهاي خود را كشف كنند و به دنبال آن بروند . اولين سوال من اين است كه اين درايت در تو از كجا پيدا شد ؟؟ ادامه .....pdf
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر