ژيلا بني يعقوب(بخش دوم)

سال 58 يك بار ديگر مجبور شد با پدر و مادرش از تهران كوچ كند. اين بار به شهر كوچك "نورآباد ممسني". پدر ميخواست طرح تحقيقاتي خود را آنجا پياده كند، طرح مهمي كه "پخش سيلاب" نام داشت و بعدها به نام "آبخانداري" معروف شد. چند سالي ساكن نورآباد و بعد ساكن شيراز شدند. او كه خاطرات خوبي از شيراز ندارد، با ناراحتي زياد از سالهاي زندگي اش در استان فارس سخن ميگويد:
ـ"با اينكه دانش آموز خوبي نبودم اما خيلي خوب ميدانستم كه براي فرار از شيراز بايد درس بخوانم تا در كنكور قبول شوم و به تهران بيايم".
او در سال 66 رتبه خوبي در كنكور سراسري دانشگاه ها به دست آورد و به عنوان دانشجوي زمين شناسي وارد دانشگاه تهران شد:
ـ"خيلي زود ياد گرفتم دانشجو كسي است كه درس نميخواند. در دانشگاه آدم بيشتر از نظر اجتماعي رشد ميكند تا از نظر علمي".
مادرش "نقاش" است و شايد مادر هنرمندش در كاريكاتوريست شدنش بي تأثير نبوده باشد. البته خودش با قاطعيت زياد عقيده مرا رد ميكند.كاريكاتور كشيدن را از سالهاي دبيرستان شروع كرد. به گفته خودش هروقت ميخواست از پدرش باج بگيرد و يا دق دلي اش را خالي كند، كاريكاتورش را ميكشيد.در سال سوم دانشگاه كاريكاتور را جدي تر گرفت. نخستين نشريه اي كه كاريكاتورهايش را چاپ كرد، "گل آقا" بود. اين همكاري سالهاي سال تداوم يافت. همان روزها و در همان نشريه بود كه با "ابراهيم نبوي" ـ طنزنويسي كه بعدها خيلي مشهور شد و به خاطر نوشته هايش چندبار به زندان افتاد ـ آشنا شد و تأثير زيادي از او گرفت.خودش درباره اين آشنايي ميگويد:
ـ"ابراهيم نبوي خيلي به من كمك كرد. خيلي ! با اينكه كاريكاتوريست نبود تأثير زيادي روي كاريكاتورهايم گذاشت. كمكي كه او به من كرد، هيچ كس نكرد. به همين خاطر حق مرشدي بر گردنم دارد".
طرح هاي زيادي از نيك آهنگ در گل آقا به چاپ رسيد اما هيچ كدام از آن طرح ها شهرت زيادي به او نبخشيد. دوران شهرتش از روزنامه همشهري شروع شد. در واپسين روزهاي پيش از دوم خرداد با كاريكاتورهايي كه در همشهري به چاپ رساند، خود را به عنوان يك كاريكاتوريست شجاع و جسور به جامعه معرفي كرد. منحني شهرتش وقتي به اوج خود رسيد كه روزانه چندين طرح از او در چندين روزنامه به چاپ ميرسيد. "فتح"، "عصر آزادگان"، "اخبار اقتصاد"، "آفتاب امروز" و "آزاد". ادامه دارد .....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر