۱۳۸۱ شهریور ۲, شنبه

كاريكلماتور

ــ تشنه تر از آن هستم كه پس از سيراب كردن گلها آب بنوشم .
ــ در آستانه در خروجي زندگي با شليك آخرين ضربه فلبم از پا در مي آيم .
ــ وقتي اشك در چشمم حلقه مي زند ، شكوفه شاداب بهاري را گل پژمرده مي بينم .
ــ شب براي اينكه هنگام طلوع خورشيد در روشنائي سرنگون نشود پا به فرار مي گذارد .
”پرويز شاپور”

هیچ نظری موجود نیست: