تضادهاى فلسفي
كيارش زندي
كارتونيست و كاريكاتوريست وقتي پشت ميزش مي نشيند و مركب مشكي را روى سفيدى كاغذ مي گذارد اولين تضاد را مي آفريند؛ تضاد ميان سياهي و سفيدى بعدها اين تضاد در آثار نيز جارى مي شود؛ تضاد ميان خوب و بد، ضعيف و قوى ، غني و فقير، صلح و جنگ در ميان طنز و تصوير سر برمي آورد اين تضادها همان تضادهايي است كه با آن زندگي مي كنيم و در طول روز مي بينيم و يا بي توجه از كنارشان مي گذريم و متوجه نمي شويم اما كارتونيست مي بيند و به حافظه مي سپارد، سپس در انديشه اش تفكيكشان مي كند، تجريد مي دهد، نقد مي كند، اغراق مي كند ، تبديل به كد و نماد مي كند و با تكنيك و طراحي خاصش روى كاغذ مي آورد و در نتيجه مخاطب را متعجب مي كند ، تكان مي دهد و يا متاثر مي كند در بعضي مواقع نيز مي خنداند يا لبخندى دروني را به همراه دارد اما در نهايت به فكر وامي دارد و تفكربرانگيز است .
گرچه حد و اندازه اين به فكر افتادن ها، بنا به هر مخاطب و به نسبت هر اثر متفاوت است ؛ ولي چون تمام اين آثار نتيجه همان به حافظه سپردن و تجزيه وقايع در لايه هاى انديشه كارتونيست است ، سرانجام منتج به يك تفكر مي شود.
پس در حقيقت هر اثر كارتوني ، نشانگر نوع انديشه و حتي جهان بيني صاحبش بوده و به عبارتي ، هر كارتون ، مبين فلسفه ذهني كارتونيست در قالب اشكال و تصاوير اغراق شده است در مواجهه با تضادهاى موجود دقيقا همين جا تفاوت فيلسوف و هنرمند كارتونيست مشخص مي شود؛ ”شكل و تصوير اغراق شده چرا كه مراحل ديدن ، انديشيدن ، كشف ، حتي به طنز كشيدن و نگاهي دوباره و سرانجام نتيجه گيرى و ارائه تضادها، وجه مشترك فعاليت كارتونيست و فيلسوف است پس مي توان كارتونيست را فيلسوفي دانست كه توان ارائه تصاوير اغراق شده را نيز دارد.
۱۳۸۱ شهریور ۲, شنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر