۱۳۸۱ مرداد ۱, سه‌شنبه

كاريكلماتور

ــ وقتي نگاهم همراه لبخندت به چشمم باز مي گردد درخت عريان پائيزي را غرق شكوفه بهاري مي بينم .
ــ بودن ، عمري مي تواند محل خالي نبودن را پر كند .
ــ با لبخندي كه از نرسيدن به مقصد غمگين است ، از روي پلي كه طولش كوتاهتر از عرض رودخانه است باز مي گردم .
ــ غرور سيل اجازه نمي دهد مثل رودخانه از زير پل بگذرد .
ــ آبشار در اوج زيبائي سقوط مي كند .
ــ آدم بدي كه از خودش حرف شنوي ندارد آدم خوبي است .
”پرويز شاپور”

هیچ نظری موجود نیست: