خنده و نسبيت فرهنگي ...................................... شماره 4
مد و لباس به نوبه خود از اجزاء سازنده اين عناصر به شمار مي آيند . ملانصرالدين را به دليل نداشتن لباس مناسب ، مستضعف تشخيص داده ، از مجلس مهماني ، بيرون مي كنند از آنجا كه ملانصرالدين آدم با فراستي است به خانه رفته و بهترين لباس خود را بر تن ميكند و در مجلس ، حضوري مجدد ميابد . غذا كه مي آورند ، آستين خود را به طرف بالا نگه مي دارد و هر آنچه كه در ظرف است در خالي مي كند .
اينك ، همين لطيفه براي يك اسكاتلندي خسيس بازگو كنيد . اولا” با توجه به خست ذاتي از چنين پارتي هايي اصلا” خوشش نخواهد آمد زيرا مترادف با دست و دل بازيهاي غير معمول است ، ثانيا” به جاي پذيرش اجزا داستان و آماده كردن خود براي ارائه واكنش مطلوب ( از نظر ما ) ناخودآگاه شروع به خرده گيري از فضاي داستان خواهد كرد . مثلا” خواهد گفت : مگر يك آستين چقدر جا دارد كه يك بشقاب را بتوان در آن خالي كرد ؟ و بعد ، چنين نتيجه مي گيرد كه اين ، يك اغراق بي جا و در عين حال ، بي خود است .
در اينجا ، تفاوت مد و لباس كه موجد تفاوتهاي فرهنگي است ، خود را به صورتي آشكار نمايانده است . براي خود ما آستين ملا بدون هيچ تحريفي ، يك واقعيت بدون بزك است . ديگران كه با اين تفاوت فرهنگي بيگانه اند ، آن را نوعي تصنع ، تلقي مي كنند غافل از آن كه وجود چنين آستيني مطابق با عين واقعيت است ، به قول محضر داران ‹‹ برابر اصل است ›› . ادامه دارد........
.
۱۳۸۱ خرداد ۲۶, یکشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر