۱۳۸۱ خرداد ۴, شنبه

چرا مي خنديم ؟ ..........................................شماره 4

شما عده اي از سربازان در حال رژه را در نظر بگيريد . در اين حالت هيچگونه احساس خاصي ، با شما همراه نخواهد بود . حال ، اگر متوجه شويد كه سربازان دسته اول ، با هر قدم يك ‹‹ تيپا ›› از سربازان دسته دوم دريافت مي كنند حتما” خنده تان خواهد گرفت و به هر صورت بي تفاوت باقي نخواهيد ماند .
هر كس تصوري خاص از پديده هاي پيرامون خود دارد كه با فرهنگ او ، بي رابطه نيست . وقتي مي گوييم خاص ، در واقع خواسته ايم آنرا مختص به فردي كرده باشيم . وقتي نام رژه به گوشمان مي خورد ، بي درنگ صفت نظم و ديسيپلين در ذهنمان نقش مي بندد . حال اگر با اين تصور ، ناگهان ببينيم كه عده اي سرگرم دريافت لگد ، تيپا و انواع اردنگي از سوي همقطاران خود باشند ، در اين صورت نمي توانيم بي تفاوت باقي بمانيم و اينجاست كه با توجه به ‹‹ تصور خاص پيشين خود ›› شروع به قضاوتهاي متنوع مي كنيم .
اگر نظام گرا باشيم ، از بينظمي موجود به شدت آشفته خواهيم شد . اگر ‹‹ نديد بديد ›› باشيم حتما” كمي تعجب خواهيم كرد . ولي اگر دنيا را به همان صورتي كه هست ، ببينيم بي شك خنده مان خواهد گرفت .
اين است كه وقتي صحبت از تصور خاص مي شود بايد بي درنگ ذهن را به واكنش خاص نيز معطوف بداريم . البته لگد خوردن يا زدن ، آنقدر ها هم كه ما از آن سخن مي رانيم ، خنده آور نيست . توقع همه ما اين است كه ديسيپلن به خوبي رعايت شود . حال در اين حيص و بيص ، نگون بختي را مي بينيم كه سرگرم دريافت و نوش جان كردن انواع ضربات است !!! ادامه دارد ....



.

هیچ نظری موجود نیست: