۱۳۸۱ فروردین ۲۸, چهارشنبه

اردشير رستمي طراح و شاعر كاريكاتوريست

من اردشير رستمي آخرين بار در مرداد ماه 1349 در كنار يك مار آبي به نام رود ارس به دنيا آمدم ، آمدم تا رنج و اندوههاي مشتركمان را فرياد بزنم ، آمده ام تا روح گم شدهء هنر ايراني را به دنيا صادر كنم ، كوشش كرده ام به طبيعت ، روح انساني ببخشم و آنها را به سرزمين خود بياورم .
من هنرمندي مردمي نيستم ، بلكه مي خواهم خود مردم باشم ، من را هيچكس نمي شناسد آنها طرحهايم را مي شناسند . منزل من داخل طرحهاي من است ، و آن آدمهاي تنها خود من هستند ، من با چيزي بازي مي كنم كه نمي بينم همه مان در نهايت بازيگريم ...به همين كه هستم راضيم .
هيچ كاريكاتوريستي كاريكاتوريست نيست بلكه ديگران كاريكاتوريستند ، چون آنها دروغ مي گويند ، جنايت مي كنند ، خيانت مي كنند ، كلاه برداري مي كنند و همه اينها كاريكاتور هستند در حالي كه هيچ كاريكاتوريستي اين كارها را نمي كند .
من زن را دوست دارم به او عشق مي ورزم ، علت استفاده من از زن در طرح هايم شوق به اوست . براي اينكه جهان به صلح برسه من بايد به زن احترام بگذارم . اون و بزرگ مي كنم تا خودم را بزرگ كنم .
من من نيستم ، اگر تو نباشي
تو نيستي اگر من نباشم
براي اينكه باشم بايد كه باشي
براي اينكه باشم بايد كه باشي

من همسرم را دوست دارم . خواهر ، مادر ، همكارم را دوست دارم چون بدون آنها وجود نخواهيم داشت ، بدون من و همسرم جهان وجود نخواهد داشت . وقتي من اسم شما را به لب مي آورم شما به دنيا مي آئيد ، وقتي شما نام مرا تكرار مي كنيد من به دنيا مي آيم ، پس همديگر را بارها به نام بخوانيم تا هميشه متولد شويم ، آيا اين بد است ؟؟
.
اردشير رستمي طراح و شاعر كاريكاتوريست شاعر كشورمان ابتدا كار خود را با روزنامه ابرار شروع كرد و با نشرياتي چون كيهان ، ايران فردا ، پيم امروز ، طنز و كاريكاتور ، حيات نو و ... همكاري كرده است .
وي همه چيز را انساني مي بيند ، غربت انسان را به رخش مي كشد و سپس او را به آشتي با خودش و دنياي پيرامونش فرا مي خواند . آدمهاي طرح هايش تقريبا” تنها هستند . در كارهايش زن ، تازيانه ، خورشيد ، طبيعت و رنگ زرد زياد به چشم مي آيد . حضور خطوط ساده بدون هاشور رستمي يك لطافت را ايجاد مي كند و در واقع يك نگاه شاعرانه وارد كارهايش شده است .
كادر در كارهاي رستمي يك نوع خاص جهت بهتر بيان كردن پيام طرح هايش است و به قول خودش : از كادرهاي بسته نفرت دارم ، چارچوبها ما را تسليم خود مي كند ،. هيچ چيز در چارچوب و هيچ چيز خارج از چارچوب نيست ، همه چيز را مي توان تغيير داد .
طرح هاي او شباهت بسياري به طرح هاي آقاي درمبخش كاريكاتوريست پيشكسوت كشورمان دارد . اما خود او كارهايش را برگرفته از كاريكاتوريستهاي فرانسوي چون Desclezeaux , Bosc , Jean Jacqves Sempe و ... مي داند .
از او كتابي به نام ديگ دود زده با مضاميني نظير آزادي ، عشق ، زندگي ، دوستي ، مادر و ... منتشر شده است . ضمنا” به زودي دو كتاب ديگر از اين هنرمند با نامهاي ٍ سايه گون ٍ و ٍ نام نامهاي جهان ٍ منتشر خواهد شد .
وي يك تقويم ديواري سال 1381 خورشيدي را نيز منتشر كرده است . اين تقويم با 12 طرح از رستمي همراه با شعرهاي كوتاه و زيبا از شاعران ايران و جهان از قبيل حميد مصدق ، فروغ فرخ زاد ، سهراب سپري ، يانيس ريتوس و ... شكل گرفته است . او مي گويد : احساس ميكنم جهان از يك خلاء معنوي رنج مي برد و من با انتخاب اين شعرها و طرحها اميدوارم مرهمي بر زخمهاي بشري نهاده باشم چون بر اين باورم به دور از مناسبات قومي و آرماني يك روح مشترك انساني صلح جويانه داريم با اشكها ، لبخندها ، دردها و اميد هاي مشتركمان .
ضمنا” سايتي با نام خود با كمك دوستان محترم در سايت پندار نيز راه اندازي كرده است .
پس از سايت او ديدن كنيد و اين هم چند اثر ديگر از او الف ، ب
او مي گويد : ’’ اگر كاريكاتوريست نمي شدم شايد يك قهوه چي ، شايد يك كشاورز ،‌ يك بلوط ، يك گندم .... ميشدم .
.
و اين هم نظرات دوستان كاريكاتوريست درباره او :
ــ جواد عليزاده : او شاعر كاريكاتوريستهاست .
ــ داوود كاظمي : او دوراني 180 درجه است .
ــ بهرام عظيمي : يك كاريكاتوريست عاشق ، نه تنها عاشق كارش بلكه عاشق همه چيز است .
ــ سيد مسعود شجاعي طباطبايي : رستمي هنرمندي است با چشماني پر از شبنم كه از نردبان كاريكاتور به بام ملكوت مي رود .
ــ حميد بهرامي : به همان اندازه كه از گرافيك احتياج داره استفاده ميكنه ، نه كمتر نه بيشتر .يك توازن بين موضوعات و تصاويرش وجود داره كه باعث دلنشين شدن كارهاش ميشه .
ــ كيارش زندي : اردشير عزيز روشنفكري را دو كلاسه رد كرد و سوزاند .
ــ محمد حسين نيرومند : يك اتفاق را خوب دنبال مي كند . براي اينكه كاريكاتور عمومي شود ، مضامين و مفهوم بايد بومي بشه نه قالب به شكل خاص .
ــ مانا نيستاني : موفقترين اثر هنري اردشير خودش است .
ــ نيك آهنگ كوثر : طراح بسيار دوست داشتني و لطيفي كه گاهي دوست دارد كاريكاتوريست هم خوانده شود .
ــ علي درخشي : رستمي شاعر كاريكاتوريستهاست .
علي ديواندري : من فكر ميكنم اين نظر خواهي باعث كدورت و دشمني بين كاريكاتوريستها بشود ، پس به اين سوال اصلا” جواب نمي دهم .
ــ علي مريخي : او در ابتداي كار حرفه اي خود در روزنامه ابرار با يك شاعر آشنا شد و اين آشنايي باعث تحولي بزرگ در زندگي او شد . كارهاي او از نظر شكل و فرم تا حدودي شبيه به طرحهاي آقايان درمبخش و بارتاك ميباشد . اما او اكنون شكل و فرم خاصي براي خود و طرحهايش پيذا كرده است .
ــ عليرضا كريمي مقدم : اردشير رستمي شعر مي كشد .
ــ افشين سبوكي : او در چند سال اخير بسيار تغيير كرده است اما در جهت مثبت و راه خود را پيدا كرده است . او با نگاه به ادبيات و شعر و همچنين تصوير توانسته است تلفيقي جالب از اين دو به وجود آورد .
ــ اسماعيل عباسي : او طراحيست جستجو گر و سعي مي كند حتي خشنترين وجه از مناسبات اجتماعي را با بهره گيري از زيبا يها به تصوير بكشد .
ــ احمد كعبي فلاحيه : كاش او هم مثل كاريكاتورهايش ساده بود .

و نظرات دوستان ديگر :

ــ شيندخت : ازطرحهاي آقاي رستمي مي توانيم به روحيه شان پي ببريم و ديدشان نسبت به زن,جز اين هم از آقاي رستمي انتظار نمي رفت.من فکر مي کنم آقاي رستمي علاوه بر اينکه کاريکاتوريست بزرگي هستند,انساني با روح بزرگ مي باشند. اميدوارم که هميشه باشي .
ــ با مرام : اردشير به زيبايي از خطوط تصاوير زيبايي ميسازد .
ــ آبي دريا قدغن : به نظر من هم رستمي كاريكاتوريستي است كه شعر طراحي مي كند !
ــ مثلث جادويي : آشنازدايي يك ياشار ازاردشير رستمي اردشير خورشيد را خوب مي شناسد ستاره را .. خيلي وفت پيش در تبريز شبي مهمان ستاره ي صبح بود كه چند و چونش جزو اسرار است و من هواي دار ندارم . دستش را نگاه كنيد جاي آن ستاره را در دستش مي بينيد . اردشير خاك را هم خوب مي شناسد .. اردشير مي ميرد براي ايستادن در پشت پنجره و نگاه كردن به آن زن ! شما آن زن را مي شناسيد ؟ آن زن فقط در تبريز در سپيده دم تبريز مي آيد و بر هورت آدم برفي هاي كودكي من و اردشير قلب مي كشد و مي رود . اردشير فقط دو كس را خوب نمي شناسد يكي : نقاشي به نام اردشير ديگري : كاتبي به نام ياشار احد صارمي ! در اين قسمت مطلب مجبورم سكوت كنم تا شما به اين آگهي نگاه كنيد . بستني قيفي در يخچال كاچويي ! من : همان ياشار اجد صارمي
ــ يك دوست گمنام : اولين بار كه ديدمش بهم گفت سلام عليكم و رحمت الله ، يه من ريش داشت و دگمهء پيراهنش رو از بالا بسته بود . دومين بار كه ديدمش موهاي دم اسبي شو از پشت بسته بود و شلوار جين به پاش . نمي دونم چي شد كه اينجوري شد ، اما هر چي بود جالب بود . .
ــ رضا رسولي :بي گمان سخت است براي او فکر کردن به چيزي به جز عشق و زندگي. عشق و زندگي را به خوبي مي توان در طرح هاي او ديد و شنيدو بوييد .
ــ هايكو : ايشان بدشانس ترين كاريكاتوريست همه دورانها هستند. چرا كه در سرزمينى كاريكاتوريست شده اند كه ¨قيافه طبيعى دولتمردانش از هر كاريكاتورى خنده دارتراست !¨
ــ آسمان آبي : طرحاي جالبي ديدم...:)
ــ .....




.

هیچ نظری موجود نیست: